زبانحال امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در شب نوزدهم
رکعت اول، نـمازش با سلامت خـتم شد رکعت دوم، رکوعش تا قـیامت ختم شد گشته تـیغ آهـنـین، سهـم سرِ شـیـر خـدا وایِ من درهم شکست یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانـم چگـویم، تـیغ زهـرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یـاد روزهای واپـسـینِ مـادر است دخـترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکـرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه |